ای دو چشمانت چراغ شام یلدای همه
آفتاب صورتت خورشید فردای همه
ای دل دریایی ات کشتی نشینان را امید
وی نگاه روشنت فانوس دریای همه
ای بیان دلنشینت بارش باران نور
وی کلام آتشینت آتش نای همه
خنده های گاه گاهت خنده خورشید صبح
شعله لرزان آهت شمع شب های همه
قامتت نخل بلند گلشن آزادگی
سرو سرسبزی سزاوار تماشای همه
گر کسی از من نشانی از تو جوید، گویمش
خانه ای در کوچه باغ دل ، پذیرای همه
لاله زار عشق یکدم بی گل رویت مباد
ای گل رویت بهار عالم آرای همه
دکتر غلامعلی حداد عاد
چون مناجاتیان سفر کردیم
دیده از شوق دوست تر کردیم
رخت خاکی ز تن فرو هشتیم
جامه عاشقی به بر کردیم
جلوه های فریب دنیا را
پاکبازانه بی اثر کردیم
راه مطلوب هر چه مشکل شد
همت و عزم بیشتر کردیم
پای در خط دوست بنهادیم
در خطیری بجان خطر کردیم
روز دیدار میشود معلوم
سود بردیم یا ضرر کردیم
سلام باز چه داریم بچهها؟
انشا
کلاس انشا در خاکریزهای خدا؟
چه با کلاس کلاسی! چه با صفا درسی!
تفنگ و شوق و نیایش، نماز و شور و دعا؟
ولی چه دیر میآید کجاست؟ نامش چیست؟
پرید در حرفم گامهایِ سبز صدا
که ناگهان مبصر گفت:
بچهها! ساکت!
معلّم است میآید معلّمِ انشا
ولی صدای تفنگ است یا...
که مبصر گفت:
صدای پای شهید است بچهها! بر پا!