یوسف کنعانی

من طالب دیدارم ای یوسف کنعانی
بشنو زمن بیدل این شرح پریشانی
جانم به فدای تو ای جان جهان بنگر
کز هجر تو من چونم مجنون بیابانی
یک شب قدمی بگذار بر مردم چشمانم
با یاد تو می بارد این دیده بارانی
در آتش دیدارت می سوزم و می سازم
دل ها همه از کف شد زین غیبت طولانی
من دلشده رویت شبگرد سرکویت
دریای دلم ای مه بی تو شده طوفانی
یک لحظه اگر بینم آن قامت سبز تو
دیگر نکنم شکوه از بی سروسامانی
من بی تو پریشانم سرگشته و حیرانم
در کوچه یاد تو ای نرگس بستانی

چشم به راه سپیده

تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.
«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...
و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.
یک نفر مانند خورشید
این منم با گیوه هایی پینه بسته
کهنه، خسته
در نگاه سنگفرش خیره تاریک
در سکوت رقص سرد کوچه باریک
کوله بار خاطراتم را به دوشم می کشم
با دستهایی زخم بسته
خاطری از هم گسسته
می رسد اما کسی روزی از این راه
می کشد دست نوازش
بر سر این بی کس با خود نشسته
یک نفر مثل گلی بر خاک سرد مرده، رسته
از طلسم روزگار سفله رسته
قفل غفلت را شکسته
یک نفر در مخمل مه
دشت تا کوه،
شهر تا ده
پا به پای ماه و خورشید
سال تا سال عید تا عید
هم نوای نای چوپان
هی هی و هی های چوپان
یک نفر هم پای باران
می رسد مثل بهاران
شعر او چون شعر جوبار
در سکوت شوره زاران
یک نفر مثل پرنده
بالهای او تپنده
خستگیها روی دوشش
باد و طوفان
گوشه ای از شور تصنیف خروشش
یک نفر مانند خورشید
می رسد
از پشت این شبهای نومید
محمد امین پور
بی غروب
تو آرامی تو آشوبی، تو خوبی
تو می آیی که زشتی را بروبی
تو چون ماهی ولی کاهش نداری
تو خورشیدی ولیکن بی غروبی
مرحوم قیصر امین پور
قیام او
نگار من اگر از غیب در شهود آید
به پای بوسی او هر چه هست و بود آید
غبار درگه او تا کشد چو سرمه به چشم
مسیح از فلک چهارمین فرود آید
به شوق دیدن آن شهریار گل، بلبل
به وجد خیزد و در نغمه و سرود آید
طراز قامت او را فلک کشد تکبیر
چو او قیام کند، چرخ در قعود آید
همان که برکند از خاک ریشه بیداد
همان که بگسلد از ظلم تار و پود، آید
امام عصر به اجرای حکم شرع مبین
ولی امر به برپایی حدود آید
ز هجر خاطر «آشفته» دارم و غم نیست
همان که خواهدم این غم ز دل زدود، آید

راز و نیاز با معبود

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم …
گفتی:
فانی قریب
    
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد بهت نزدیک شم
گفتی:
و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
    
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی:
ألا تحبون ان یغفرالله لکم
    
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی …
گفتی:
و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
    
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.

گفتم: با این همه گناه… آخه چیکار می‌تونم بکنم؟     
گفتی:
الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
    
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم ...
گفتی:
الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
    
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟ 
گفتی:
ان الله یغفر الذنوب جمیعا
    
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی:
و من یغفر الذنوب الا الله
    
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! …  توبه می‌کنم
گفتی:
ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
    
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک     
گفتی:
الیس الله بکاف عبده
    
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::. 

منبع:پارس قرآن