آفتاب روز هشتم ربیعالاول در حال طلوع بود، که آفتابی پرفروغ از دیگر سو غروب میکرد. او یازدهمین پیشوای آسمانی مردمان، حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام بود، که شمع وجودش پس از 28 سال پرتوافشانی به خاموشی میگرایید. در سالروز شهادت آن امام بار دیگر زمین و آسمان در عزای سلالهای پاک از خاندان نبوی سوگوار است، تا با گریه و فغان بر مظلومیت آن امام همام با فرزندش حضرت ولی عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) هم ناله شود. شهادت امام عسکری علیهالسلام را بر دادگستر جهان، امام زمان (عج)، و تمام روهروان راه آن حضرت، تسلیت میگوییم.
از آن جا که امام یازدهم علیهالسلام ، همراه با پدر بزرگوارشان، امام هادی علیهالسلام ، به شهر سامراء، پایتخت خلافت عبّاسی، منتقل شده، و در آن جا در محله «عسکر» سکونت اجباری داشتند «عسکری» نامیده شدند. کنیه ایشان «ابومحمّد» و بیشتر مردم، آن حضرت و پدر و جدّ ایشان را ملقّب به «اِبْنُ الرِّضا» (فرزند امام علیبنموسیالرضا علیهماالسلام ) مینامیدند. از دیگر القاب آن حضرت، زکیّ به معنی پاکیزه است.
پدر ایشان، امام هادی علیهالسلام ، و مادرشان، بانوی پارسا و شایسته، حدیثه است، که امامعسکری در دامان پاک ایشان متولد و پرورش یافت. این بانوی بزرگوار از زنان مومنه و نیکوکار بود. در فضیلت این بانو همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام تا مدتی پناهگاه و نقطه اتکای مومنان، در آن مقطع زمانی بسیار بحرانی و پر اضطراب بود.
وقتی خبر شهادت امام عسکری به مردم سامرا رسید، غم بر سر مردمان شهر سایه افکند. «ابن صباغ مالکی»، یکی از دانشمندان اهل سنّت، در این باره مینویسد: وقتی خبر درگذشت حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام منتشر شد، سامراء به حرکت درآمد و سراپا فریاد و فغان و ناله گردید. بازارها تعطیل و مغازهها بسته شد.
بنیهاشم، أُمرای لشکر، قاضیان شهر، شعرا، و سایر مردم برای شرکت در مراسم تشییع پیکر مطهّر امام عسکری حضور یافته بودند. سامراء در آن روز یادآور صحنه قیامت بود.
پس از شهادت امام عسکری علیهالسلام ، معتمد، خلیفه وقت عباسی برای آن که وانمود کند که از آن امام، فرزندی باقی نمانده است، دستور داد تا میراث آن حضرت را میان مادر و برادرش جعفر تقسیم کنند. او بدین وسیله میخواست مسلمانان را از وجود امام بعدی ناامید کند. غافل از این که مردم عقیده داشتند که از امام عسکری علیهالسلام فرزندی باقیمانده است که امامت را به عهده خواهد گرفت؛ زیرا عدهای از شیعیان فرزند خردسال امام را در زمان حیات ایشان دیده بودند.
جنازه مطهّر و نورانی امام عسکری را در حیاط خانهاش کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. برادر آن حضرت، جعفر کذّاب، پیشرفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی که دندانهای پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد. و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: «عمو! کنار برو، من باید بر پدرم نماز گزارم». جعفر در حالی که قیافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت و آن کودک برجنازه امام نماز خواند. او کسی نبود جز حضرت مهدیعجلاللّه تعالی فرجهالشریف؛ زیرا معصوم باید بر معصوم نماز گزارد. سپس حضرت را در خانه خود در کنار قبر پدرش امام هادی علیهالسلام به خاک سپردند.
خلفای عباسی از هرگونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمیکردند. این محدودیتها در عصر امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهمالسلام به اوج خود رسیده، در زمان امام یازدهم شدت بیشتری یافت؛ زیرا، در زمان ایشان پیروان اهل بیت به صورت یک قدرت عظیم درآمده بودند، و این گروه حکومت عباسیان را مشروع و قانونی نمیدانستند، و معتقد به امامت فرزندان علی علیهالسلام بودند. در آن زمان ممتازترین شخصیّت این خانواده، امام عسکری بود. از طرف دیگر، طبق روایات بیشمار، مهدی موعود که تار و مار کننده همه حکومتهای خودکامه است، از نسل پیشوای یازدهم است. به این جهت خلفای عباسی پیوسته مراقب زندگی ایشان بودند.
یکی از فعالیتهای امام عسگری، آماده سازی مردم برای پذیرش غیبت امام زمان عجل اللّهتعالی فرجه شریف بود؛ از این رو ایشان، کمتر با مردم تماس میگرفت، و جز نوّاب و یاران خاص خود، کسی را به حضور نمیپذیرفت و فقط به واسطه آنان مشکلات دینی مردم را حل میکرد. آن حضرت گاه دستورهای دینی خود را به وسیله نامههایی، به علما مینوشت. امام عسکری با عمل به چنین شیوهای قصد داشت زمینه غیبت فرزندش امام مهدی (عج) را آماده کند و مردم را به دوری امام عادت دهد به گونهای که غیبت امام زمان(عج) برای آنان غیرمعمول و ناآشنا نباشد.
احمدبناسحاق، یکی از یاران و اصحاب خاص امام عسکری میگوید: به حضور ابومحمّد، حسن بن علی عسکری علیهالسلام رسیدم و خواستم درباره جانشین بعد از ایشان سئوال کنم. پیش از سئوال من، حضرت فرمودند: «ای احمدبناسحاق به درستی که خداوند از خلقت حضرت آدم علیهالسلام تا هنگام برپایی قیامت، زمین را از حجّتِ خود برخلق خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. خداوند به سبب حجّت الهی بلا را از اهل زمین دور میسازد و به برکت او باران فرو میبارد». پرسیدم: یابن رسول اللّه، پس امام بعد از شما کیست؟ در این هنگام امام باعجله برخاست و به درون خانه رفت. سپس همراه کودکی سه ساله ـ که صورتش همانند ماه شب چهارده میدرخشید ـ بیرون آمد، آن گاه فرمود: «ای احمدابناسحاق، اگر بر خدا و حجت هایش عزیز نبودی این فرزند را به تو نشان نمیدادم».
امام عسکری علیهالسلام با چنین شیوههایی، بارها جانشین بر حق خود را به یاران و اصحاب خویش معرفی میکردند.
شخصی به نام «حلبی» میگوید: به سامراء آمدم و منتظر خروج امام عسکری علیهالسلام از منزلشان بودم تا او را از نزدیک ببینم. در کنار من جوانی ایستاده بود. به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه میکنی؟ گفت: من از نوادگان ابوذر غفاری هستم. درباره امامت ابومحمّد علیهالسلام اختلافی پیش آمده است، آمدهام نشانهای از او ببینم تا دلم آرام گیرد. در این هنگام امام عسکری علیهالسلام بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوان نگریست و فرمود: «آیا تو غفاری هستی؟» جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت «حمدَویّه» چه میکند؟ جوان گفت: خوب است. امام پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ جوان گفت: خیر. گفتم: آیا همین تو را بسنده بود؟ گفت: کمتر از این هم کافی بود.
اخلاق الهی و سیرت نبوی حضرت امام عسکری علیهالسلام موجب نفوذ معنوی گستردهای در بین مردم شده بود؛ به گونهای که وقتی امام از منزل بیرون میآمدند، مردمان جهت دیدار و پرسیدن سوالهای خود، در برابر منزلشان صف میکشیدند. خلفای عباسی که از نفوذ معنوی امام بیم داشتند و از دیگر سو مشاهده میکردند که محدودیتها و فشارهایی که بر ایشان وارد میکنند، اثر معکوس دارد و روز به روز بر محبوبیت ایشان در بین مردم افزوده میشود، امام را به زندان افکندند، تا مانع ارتباط ایشان با مردمان شوند و به خیال خود از نفوذ معنوی شخصیّت والای امام بکاهند.
محمّدبناسماعیلعلوی میگوید: حضرت امام عسکری علیهالسلام را در زندانی زیر نظر «علی ابن اوتاش» قرار دادند. او فردی بیرحم و از دشمنان سرسخت آل محمّد صلیاللهعلیهوآله بود و با خشونت بسیار نسبت به خاندان و فرزندان امام علی علیهالسلام رفتار میکرد. از سوی دیگر خلفای عباسی نیز به او دستور دادند تا هرچه میتواند به امام سختگیری کرده و به ایشان آزار رساند؛ اما بیش از یک روز نگذشت که آن مرد با مشاهده حالات معنوی امام در برابر عظمت حضرتعسکری زانوی عجز و تواضع به زمین نهاد. علی ابن اوتاش هنگامی که از حضور امام بیرون آمد از بهترین یاران با اعتقاد، و ستایشگر حضرت امام عسکری شده بود.
کسانی که میخواهند در مسیر طاعت و بندگی پروردگار متعال قدم برداشته و به تزکیه و تهذیب نفس بپردازند، باید در اولین گام از گناهان و پلیدیها دوری جویند؛ چرا که گناهان همانند زنجیرهایی سنگین بر پای اراده انسان آوار شده و مانع پیشرفت معنوی میشوند. امام حسن عسکری علیهالسلام در روایتی به ریشه و اساس پلیدیها اشاره کرده و میفرماید: «همه پلیدیها در خانهای قرار داده شدهاند و دروغ، کلید آن خانه است». یعنی کسی که مرتکب دروغ شود به گناهان دیگر نیز دست خواهد زد. همچنین ترک دروغ، مقدمهای برای ترک دیگر گناهان خواهد شد.
از صفات نکوهیده و مذمومی که از ارزش انسان در جامعه میکاهد و باعث دوری گزیدن مردم از آدمی میشود، نفاق و دورویی است. منافقان و ریاکاران از پستترین افراد جامعه هستند. امام عسکری در نکوهش این افراد میفرمایند: «چه بد بندهای است شخص دو رو و ریاکار، در حضور برادرش بستاید و در نبودِ او غیبتش کند. اگر برادرش صاحب چیزی شود، بدو حسد ورزد و اگر گرفتار شود بدو خیانت کند».
خلفای عباسی، با به کارگیری سلیقههای متفاوت میکوشیدند تا اوضاع را به زیان امام عسکری خاتمه دهند؛ با این حال با گذشتن زمان، محبوبیت امام در بین مردم فزونی مییافت. معتمد عباسی که از نفوذ معنوی امام در بین مردمان بیمناک بود، درصدد برآمد تا به هر شیوه ممکن، ایشان را به شهادت برساند. او نمیتوانست آشکارا به چنین توطئهای دست بزند؛ از این رو با دسیسهای مرموز، ایشان را مسموم ساخت و با این کار پرتو یازدهمین ستاره پرفروغ آسمان هدایت را به ظاهر خاموش کرد. معتمد با قصد فریب افکار عمومی با ظاهرسازی، چند پزشک را به نزد امام فرستاد تا ایشان را معاینه کنند و شهادت ایشان را مرگ عادی جلوه دهند؛ اما خیلی زود این نیرنگ معتمد رنگ باخت و مردم از حقیقت واقعه آگاه شدند.
در ساعات آخر عمر امام، بیماری آن چنان بر ایشان شدید شد که آن حضرت توان از دست داده بود. امام رو به غلامش فرمود: «به آن اتاق برو و کودکی را که به سجده افتاده است، بیاور». غلام رفت و با کودکی که چهرهای درخشان داشت و بین دندانهایش گشاده بود، به نزد پدر آمد. وقتی که نگاه امام حسن عسکری علیهالسلام به کودک افتاد، گریه کرده و فرمود: «ای سرور اهل خانه خود، به من آب بیاشام، همانا من به سوی پروردگارم میروم». (وفاتم نزدیک است). آن کودک با دست خود به پدر آب داد. سپس امام حسن عسکری علیهالسلام فرمود: «مرا برای نماز آماده کنید.» آن کودک، پدر را در وضو گرفتن کمک کرد. امام عسکری به او فرمود: «بشارت باد تو را ای پسرم که تویی صاحب الزمان و تویی مهدی و حجت خدا بر روی زمین، و این عهدی است از پدرم و از پدرانش تا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ».