نو آوری دانش آموز سو مری

نوشته‌ای که در پی می‌آید گزارش یک دانش‌آموز سومری از زندگی روزانه‌ی خود است. این نوشته که به 2500 سال پیش از میلاد باز می‌گردد، به ما نشان می‌دهد که شاگرد سومری برای کارهای "ناپسند" خود در مدرسه تازیانه می‌خورد و سرانجام چاره‌ای برای این دشواری پیدا می‌کند. نوشته چنین آغاز می‌شود:

ای دانش‌آموز، از کودکی به کجا رفته‌ای؟

به مدرسه رفته‌ام.

در مدرسه چه کرده‌ای؟

لوحم را خواندم، آن را نوشتم و به پایان رساندم. سپس خط‌های نوشته شده برای من آماده شدند و پس از ظهر، نسخه‌هایی که با دست نوشتم جلوی من گذاشتند.

پس از مدرسه به خانه رفتم. به درون رفتم. پدرم آن جا نشسته بود. از دست‌نوشته‌هایم با پدرم سختن گفتم. سپس لوح را بر او خواندم و پدرم خرسند شد و به راستی از او مهربانی دیدم.

من تشنه‌ام، آبی به من دهید. گرسنه‌ام، نانی به من دهید. پاهایم را بشویید. بسترم را پهن کنید. می‌خواهم بخوابم. پگاه مرا بیدار کنید. نباید دیر برسم و گرنه آموزگار مرا تازیانه می‌زند.

هنگام پگاه برخاستم. مادرم را دیدم و به او گفتم: ناهارم را به من بدهید. می‌خواهم به مدرسه بروم. مادرم دو قرص نان به من داد. به مدرسه رفتم.

در مدرسه مبصر به من گفت: چرا دیر کردی؟ من ترسیدم. قلبم به تندی می‌زد. پیش از آمدن آموزگار وارد شدم. برجای خود نشستم. پدر مدرسه‌ام لوح را برایم خواند و گفت: ... را جا انداختی. تازیانه‌ام زد.

آن که مسوول سرمشق بود، گفت: هنگامی که من این جا نبودم، چرا از جایت بلند شدی؟ تازیانه‌ام زد.

دربان گفت:خط شما خوب نیست. تازیانه‌ام زد.

(دانش آموز در این جا حس می‌کند به کمک نیاز دارد و از پدرش می‌خواهد آموزگار را به شام دعوت کند. پدرش چنین می‌کند. آموزگار را برای شام و سپاس‌گذاری به خانه دعوت می‌کنند و پذیرایی می‌کنند و هدیه می‌دهند. اکنون آموزگار به دانش آموز چنین می‌گوید.)

مرد جوان چون سخنم را فراموش نکرده‌ای و آن‌ها را در نظر داشته‌ای، امید آن که به اوج هنر نویسندگی دست‌یابی و به انجام آن پیروز و کامیاب شوی.

از آن جا که مرا چیزی دادی که به دادن آن به هیچ روی مجبور نبودی، هدیه‌ای به من دادی که بیش از درآمدم بود و مرا سخت بزرگ داشتی، امید است "نیداها"، ملکه‌ی حافظ خدایان، نگهبان تو باشد.

امید آن که او به نی خوش‌تراش تو نظر مطلوب کند.

امید که او همه‌ی دیوان را از دست نوشته‌های تو دور کند.

در میان برادرانت، رهبری کنی

در میان همگنانت، سروری کنی

امید آن که در میان همکلاسانت، به بلندترین جایگاه دست یابی.

منبع:

اشپیل فوگل جکسن، تمدن مغرب زمین، ترجمه محمدحسین آریا، امیرکبیر، تهران، 1380

 

نظرات 1 + ارسال نظر
یک دوست شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:07 ب.ظ http://www.mohamad7213.blogfa.com

سلام
لطفا کد حدادیان را برای من بفرستید فکر می کنم از وبلاگ من پاک شده است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد